| ای جان و ای دو دیده بینا چگونهای | وی رشک ماه و گنبد مینا چگونهای | |
| ای ما و صد چو ما ز پی تو خراب و مست | ما بیتو خستهایم تو بیما چگونهای | |
| آن جا که با تو نیست چو سوراخ کژدم است | و آن جا که جز تو نیست تو آن جا چگونهای | |
| ای جان تو در گزینش جانها چه میکنی | وی گوهری فزوده ز دریا چگونهای | |
| ای مرغ عرش آمده در دام آب و گل | در خون و خلط و بلغم و صفرا چگونهای | |
| زان گلشن لطیف به گلخن فتادهای | با اهل گولخن به مواسا چگونهای | |
| ای کوه قاف صبر و سکینه چه صابری | وی عزلتی گرفته چو عنقا چگونهای | |
| عالم به توست قایم تو در چه عالمی | تنها به توست زنده تو تنها چگونهای | |
| ای آفتاب از تو خجل در چه مشرقی | وی زهر ناب با تو چو حلوا چگونهای | |
| زیر و زبر شدیمت بیزیر و بیزبر | ای درفکنده فتنه و غوغا چگونهای | |
| گر غایبی ز دل تو در این دل چه میکنی | ور در دلی ز دوده سودا چگونهای | |
| ای شاه شمس مفخر تبریز بینظیر | در قاب قوس قرب و در ادنی چگونهای |
Wednesday, October 16, 2013
Subscribe to:
Comments (Atom)