Wednesday, October 16, 2013

ای جان و ای دو دیده بینا چگونه‌ایوی رشک ماه و گنبد مینا چگونه‌ای
ای ما و صد چو ما ز پی تو خراب و مستما بی‌تو خسته‌ایم تو بی‌ما چگونه‌ای
آن جا که با تو نیست چو سوراخ کژدم استو آن جا که جز تو نیست تو آن جا چگونه‌ای
ای جان تو در گزینش جان‌ها چه می‌کنیوی گوهری فزوده ز دریا چگونه‌ای
ای مرغ عرش آمده در دام آب و گلدر خون و خلط و بلغم و صفرا چگونه‌ای
زان گلشن لطیف به گلخن فتاده‌ایبا اهل گولخن به مواسا چگونه‌ای
ای کوه قاف صبر و سکینه چه صابریوی عزلتی گرفته چو عنقا چگونه‌ای
عالم به توست قایم تو در چه عالمیتن‌ها به توست زنده تو تنها چگونه‌ای
ای آفتاب از تو خجل در چه مشرقیوی زهر ناب با تو چو حلوا چگونه‌ای
زیر و زبر شدیمت بی‌زیر و بی‌زبرای درفکنده فتنه و غوغا چگونه‌ای
گر غایبی ز دل تو در این دل چه می‌کنیور در دلی ز دوده سودا چگونه‌ای
ای شاه شمس مفخر تبریز بی‌نظیردر قاب قوس قرب و در ادنی چگونه‌ای