| ای جان و ای دو دیده بینا چگونهای | | وی رشک ماه و گنبد مینا چگونهای |
| ای ما و صد چو ما ز پی تو خراب و مست | | ما بیتو خستهایم تو بیما چگونهای |
| آن جا که با تو نیست چو سوراخ کژدم است | | و آن جا که جز تو نیست تو آن جا چگونهای |
| ای جان تو در گزینش جانها چه میکنی | | وی گوهری فزوده ز دریا چگونهای |
| ای مرغ عرش آمده در دام آب و گل | | در خون و خلط و بلغم و صفرا چگونهای |
| زان گلشن لطیف به گلخن فتادهای | | با اهل گولخن به مواسا چگونهای |
| ای کوه قاف صبر و سکینه چه صابری | | وی عزلتی گرفته چو عنقا چگونهای |
| عالم به توست قایم تو در چه عالمی | | تنها به توست زنده تو تنها چگونهای |
| ای آفتاب از تو خجل در چه مشرقی | | وی زهر ناب با تو چو حلوا چگونهای |
| زیر و زبر شدیمت بیزیر و بیزبر | | ای درفکنده فتنه و غوغا چگونهای |
| گر غایبی ز دل تو در این دل چه میکنی | | ور در دلی ز دوده سودا چگونهای |
| ای شاه شمس مفخر تبریز بینظیر | | در قاب قوس قرب و در ادنی چگونهای |